برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 291

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

چشم کار کردن-دیدن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

دوش فروش-ربا خوار

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
بی وقت-نابهنگام-بی موقع

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

حیوانی-نگا. حیوانکی

فال بد زدن

البرز-بلندقامت-دلیر

زبان پس قفا-نوعی گل است

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

 

پیه آوردن-چاق شدن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

دُنگی-دانگی
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
بی سیرت-بی آبرو
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

خوشان خوشان-نهایت خوشی و لذت

 

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

خودرو-آن چه بی اسب رود

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

زبان تر کردن-سخن گفتن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی

تعریفی-قابل توجه-عالی

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

چرس رفتن-حشیش کشیدن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

 

خواب و خوراک-خورد و خواب

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

زیر آبی-زیرآبکی

ابرو انداختن-ابرو آمدن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

چهار دستی-فراوانی

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

چو انداختن-شایعه پراکندن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

چُرت-خواب کوتاه

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
بیخ خِر-بیخ گلو

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

چموش-سرکش-یکدنده

ریختن روی دایره-روی داریه ریختن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

چتوَل-یک چهارم

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

از دست دادن-گم کردن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

چین و چوروک-چین و شکن

تیار کردن-آماده کردن
چانه لغ-نگا. چانه شل

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

چوق-چوب-تومان

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

چانه لغی-راز داری نکردن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)
چغلی کردن-شکایت کردن
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

دنیا آمدن-زاده شدن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

 
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
پس کشیدن-به عقب کشیدن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

پلاس-اثاث مختصر منزل

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

خرده خرجی-خرج های اندک

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

 
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن
چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

پاچین-دامن زنانه

دو ترکه سوار شدن-دو پشته سوار شدن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

آتشی شدن-از کوره در رفتن

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

پوز زدن-دهان زدن

حبف و میل-ریخت و پاش

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

چپری آمدن-زود آمدن

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

پیش-برنده-آن که جلو است

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

پول چای دادن-انعام دادن

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

 
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 

خانم آوردن-پا اندازی کردن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

چَه چَه-صدای بلبل

خرج برداشتن-پول لازم داشتن
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
پینه زدن-وصله کردن

تِر زدن-خراب کردن کار

 

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

دان-دانه-چینه

 

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

زیر دست-تابع-فرمان بردار

پیش بها-بیعانه

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

خیر مقدم-خوش آمد

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

تعریفی-قابل توجه-عالی

 
خواری و زاری-پریشان حالی

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

 

خندیدن به ریش کسی-کسی را مسخره کردن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

ادرار کوچک-شاش

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

دیر کرد-تاخیر-تعویق

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

دستکاری-دست بردن در چیزی

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

 

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

دست اول-نو و تازه

دور از شما ب-لانسبت

جِرم-ته نشست هر چیز-آن چه از دود چسبنده بماند

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

دوری-ظرف غذاخوری پهن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

دراز کش-افتاده-خوابیده

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

 

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

 

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

دم بازی-چاپلوسی-تملق

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دهن بسته-حیوان

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

تپه گذاشتن-بول کردن

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

دبه-ظرف-کوزه

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

تت و پت-لکنت زبان

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

چغندر پخته-لبو

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

خوش رو-زیبا-خندان
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
تِک تِک-صدای کارکردن ساعت
آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بازار مکاره-بازار موقت

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

حشری-شهوت ران-پر شهوت

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

خدا به دور-پناه بر خدا

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دنده کج-کج خلق-یکدنده

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

خایه دار-با جرات-شجاع

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

 

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

دزد و دغل-نادرست و مکار

دندان عاریه-دندان مصنوعی

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

 

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

 

رو انداز-لحاف

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

تو سری خورده-آدم خوار و حقیر

 

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
 

انسان بودن-شریف و درست بودن

حرف پوچ-سخن بی معنی

نوشته دیگر :   نرده چوبی – کاور رادیاتور و پارکت ارتا
آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

فرض کنیم که

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

دل گُنده-سهل انگار

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

باخت-آنچه باخته باشند-زیان
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

چار سر-حرف مفت-متلک

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
چانه-گلوله ی خمیر نان

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

چروک انداختن-چین انداختن

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

زنیکه-زنکه

از سر نو-دوباره

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

 

پابوس-زیارت

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

دم-هنگام

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

چپیدن-به زور جا گرفتن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)

زار-نا به سامان-خراب-بد
درشت-حرف زشت-دشنام

آفتاب لب بام-پیری نزدیک به مرگ

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

چاره ساز-خداوند

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

چیلی-بدبیاری

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

 

به سر دویدن- با سر رفتن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

جاده کوبی-راه صاف کردن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

آهو چشم-معشوق-شاهد

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

تنگاب آمدن-به جان آمدن

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ

به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

 

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

بافتنی-جامه ای که با دست بافته شده باشد

بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

آب به چشم آمدن-طمع کردن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

 

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

افتاده-فروتن-متواضع

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

بید خورده-کهنه و فرسوده

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

دزد و حیز-نادرست و مکار

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

اجاق-دودمان

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

چروکیدن-چین دار شدن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

چارچار زدن-بی حیایی کردن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

پیزر در جوال گذاشتن-در فریبکاری مهارت داشتن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

چوروک-چین و شکن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

آزگار-زمان دراز

زمخت-درشت-ناهنجار

 

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

دق کردن-از غصه مردن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

خیط شدن-نگا. خیت شدن

چاقالو-چاق-فربه

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

پت و پاره-ژنده-فرسوده

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

تت و پت-لکنت زبان

 

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

 

دو دو کردن-دویدن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

دهن-واحد آواز خواندن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

جیغ و ویغ-داد و فریاد
دست علی به همراه-علی یارت باد

آبِ کبود-آسمان

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

ترک بیلمز-آدم نادان

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته
دوره-مهمانی-زمانه

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خپله-چاق و کوتاه قد

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

پیش رس-زود رس

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند
چیز خور شدن-مسموم شدن
 

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار

خوره-جذام-آکله

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

پُر کار-فعال-با پشتکار

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

 
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

 

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

تل انبار-توده-انباشته

بی چیز-تهی دست-فقیر

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

ترش کردن-عصبانی شدن

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

 

با متانت-با وقار

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
دزدی گرگی-دله دزدی
ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند
دلجور-همدل

پلاس-اثاث مختصر منزل

چَکه-شوخ و بذله گو

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

روده گشاد کردن-سکسکه کردن
 

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

چسی درکن-آدم پر مدعا

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

دو آمدن-دور برداشتن-شاخ و شانه کشیدن-قیافه گرفتن

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
تخت و تبارک-با آسودگی خیال

چشم کار کردن-دیدن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

خش افتادن-خراش افتادن

دریافتی-حقوق

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

اُرُسی(کفش)

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

رُک زده-زل زده-خیره شده

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

تیپا خوردن-رانده شدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
 

دک و دنده-بالا تنه

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

چک و چیل-لب و لوچه

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

بیرون روش-اسهال-شکم روش

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

چشم باباقوری-نابینا-کور

به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

باریک-دقیق-حساس