برگزیده

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 88

جیش-ادرار در زبان کودکان

 

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

آهن کهنه به حلوا دادن(معامله‌ی پرسود کردن)

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

برخورد-بهم خوردن-تصادف

جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

دال به دال-پشت سر هم

انداختنی(جنس نامرغوب)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

جگری-به رنگ جگر

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

دار کشیدن-دار زدن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دخالت کردن-در آمدن در کاری

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

ذلیل‌شده

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

خر بی یال و دم-احمق-نادان

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

در چاه افتادن-فریب خوردن

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

بی ریخت کردن-کتک زدن

خاله بی بی-نوعی آش

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
جیک و بیک کسی را دانستن-دانستن همه ی اسرار کسی
 

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

توالت کردن-آرایش کردن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

چشم گود شدن-لاغر شدن

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

جَر-پیچ و خم راه

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

توجیهی-برنامه های توضیحی

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

بی فک و فامیل-بی کس و کار

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

تخم شر-مردم آزار- شرور

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

خاص و خرجی-ممتاز و معمولی

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

دندان تیز کردن-طمع کردن
جبهه-میدان جنگ

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

چایمان-سرما خوردگی

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

اصحاب منقل-اهل گفت‌وگو و سخن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

پسله-جای پنهان-در نهان

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

 
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن
دل واپسی-نگرانی-اضطراب
دور از جناب ب-لانسبت

رشوه گیر-رشوه خوار

چلچل-خال خالی-ابلق

چموش-سرکش-یکدنده

امن و امان(بدون بیم و هراس)

جَرّ-کشمکش دعوا

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
ابریشم-زن نوازنده-مطرب

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

ار زبان کسی(از قول کسی)

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

حظ کردن-لذت بردن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

تُف به دهن-حیرت زده

انسان بودن(شریف و درست بودن)

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

 

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

پر روده-پرچانه-روده دراز

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

حرف پوچ-سخن بی معنی

ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

اسب چوبین(تابوت)

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن

دان دان-متفرق و پراکنده

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

چروک انداختن-چین انداختن
حق و حساب-باج سبیل-رشوه
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

 

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

حق گرفتن-نگا. حق بردن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

 

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

حاشیه دار-کناره دار

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

خرس-چاق و درشت-تنومند

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

خالی بند-چاخان-دروغ گو

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

حلال واری-نگا. خلال وار

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

دو به دو-دو تا دو تا

چُل-آلت مرد

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

بوی نا-بوی ماندگی

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

تحصیل کرده-درس خوانده

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

بی مخ-بی عقل-شجاع

چِککی-فوری-به سرعت

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

خمیره-سرشت-ذات

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

رجاله-اراذل و اوباش

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

زیر دست-تابع-فرمان بردار
خبرکشی کردن-سخن چینی کردن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

تک و توک-به ندرت-کمی

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن
تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

درشت-حرف زشت-دشنام

بند کردن-محکم کردن

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

خش و خش-نگا. خش خش

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

تار-از محلی راندن

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
چوب بندی-داربست
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

تازه به دوران رسیده-نو کیسه-کسی که تازه به ثروت یا به جایی رسیده است

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

بغل زدن-زیر بازو گرفتن

ارباب حجت-اهل منطق

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

چشه ؟-او را چه شده ؟

دبه کردن-دبه در آوردن

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

حی و حاضر-آماده

دراز کش-افتاده-خوابیده

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

خیکی-آدم چاق و فربه

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

بیخ خِر-بیخ گلو

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن
دل و دماغ-دل و حوصله

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

دماغ چاق بودن-سر حال بودن-تندرست بودن

دک و دهن-دک و پوز

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

دول-آلت مردی به زبان کودکان

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

دار کشیدن-دار زدن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

باب شدن-معمول و رایج شدن

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

جز و ولز-نگا. جز و وز

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

دبه-ظرف-کوزه

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

 
جان جانی-صمیمی-یکدل
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
پکر شدن-کسل و عصبانی شدن
رخصت خواستن-اجازه خواستن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

عینک ذره بینی بسیار قوی

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

درگاهی-آستانه

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

چُل کلید-جام درویشان

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

چَک-سیلی-کشید

انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن

برزخ شدن-ناراحت شدن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

بد شیر-متقلب-بد جنس

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

 

پشت سر هم-پیاپی متوالی

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

خدا نگهدار-خدا حافظ

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره
از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

دوا خور-معتاد به الکل

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

چپ دادن-رد کردن

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

برآورد-تخمین

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

آب نخوردن(درنگ نکردن)

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

ترک بیلمز-آدم نادان

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

پشت رو-وارونه

 
جاکن شدن-به حرکت در آمدن

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

به حق پیوستن-مردن

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

پشک انداختن-قرعه کشیدن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند
بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا

چلو صاف کن-آبکش

 

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو

(به زبان کودکان) زخم شدن

 
تک پران-زن نانجیب

پر گو- پر چانه

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

حساب کتاب-رسیدن به محاسبات-نظم و قانون

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

بغداد آباد-شکم سیر

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

ازدست‌رفته(عاشق)

خرناس کشیدن-نگا. خرناس کردن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

توالت کردن-آرایش کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

حهاز-کشتی بزرگ

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

احدالناس-کسی-فردی

تحصیل کرده-درس خوانده

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

نوشته دیگر :   بهترین سایت های اشتراک گذاری ویدیو

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

چپو-غارت-تاراج

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

چانه-گلوله ی خمیر نان

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

دُنگ-سهم-حصه

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

راست و ریس-موانع و معایب

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

بد قدم-نامبارک-بد شگون

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
الفرار(گریز، بگریز !)

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

تنگ هم-چسبیده به هم

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

چیز فهم-عاقل و فهمیده

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن
 

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

آزگار(زمان دراز)

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

پینه کردن- پینه بستن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

پاچین-دامن زنانه

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

پس نشستن-عقب نشینی کردن
به چشم-اطاعت می شود

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

بَر و بیابان-دشت و صحرا

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
چاچول باز-حقه باز-شیاد

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

خلاص کردن-تمام کردن-کشتن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

خدا-بسیار زیاد-فراوان
زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

خرده کاری-کار جزیی

تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

بخار-توانایی-شایستگی

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

پالان کردن کسی-فریب دادن کسی

 

چرکو-آدم کثیف

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

تب خال زدن-در آمدن تب خال دور دهان

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

بازار مکاره-بازار موقت

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

 

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

بوی نا-بوی ماندگی

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

بی پایه-دروغ-پوچ

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

 

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

راحتی-دمپایی

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)
دست بالا-حداکثر
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

تپلی-گرد و چاق

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

پشتک-پرش از پشت

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

خش افتادن-خراش افتادن

 

حشل-خطر

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

چغلی کردن-شکایت کردن
توان انجام کاری را داشتن
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

پشک انداختن-قرعه کشیدن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

 

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

حرف-سخن-گفتار-کلام

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

پاشیر-گودال پای شیر آب

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان