برگزیده

بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 141

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
چراغ باران-چراغانی

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

پارو-زن پیر

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

جون جونی-نگا. جان جانی

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

 

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

آشغالی(سپور)

پات-بی آبرو-بی تربیت

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

چراغ الله-نگا. چراغ

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

افتاده-فروتن-متواضع

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

 

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

دور برد-دارای برد زیاد

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

به جا آوردن-شناختن

حهاز-کشتی بزرگ

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

تیار کردن-آماده کردن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

پیه سوز- پی سوز

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

 

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

خیط شدن-نگا. خیت شدن

خیز-ورم-آماس

چپه-کجی به یک سمت

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دریافتی-حقوق

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

 

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

 

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

دو به دو-دو تا دو تا

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

خدا-بسیار زیاد-فراوان
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

ترش کردن-عصبانی شدن

خانه زاد-نوکر-خدمت گزار

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
 

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

بچگی کردن-بیخردانه

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

 
 

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

دم-هنگام
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

بی اشتها-بی میل به غذا

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

د ِ-پس-آخر

 

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

خاکروبه-زباله-آشغال

تعریفی-قابل توجه-عالی

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

درد دل-غم و اندوه درونی

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

حمله-بیماری غش-صرع

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

رضا شدن-راضی شدن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

 

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

خواری و زاری-پریشان حالی

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

 

تخم نابسمل لا-حرام زاده

درب و داغان شدن

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

چل مرد-مرد کوتاه قد

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

پادگان-سربازخانه

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

خشکه پلو-کته

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

انداختنی-جنس نامرغوب

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

ریشو-دارای ریش بلند

جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن

آواز دادن(خواستن)

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

نیروی انجام کاری را داشتن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

 
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

آهو چشم(معشوق، شاهد)

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

دود-دخانیات-مواد مخدر

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

تا-لنگه-همتا

دو لَتی-در دو لنگه ای
انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن
بی قواره-بد شکل

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

از جنس چیزی بودن

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

بی سر و پا-پست-فرومایه

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

دور از جناب ب-لانسبت

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

چله ی تابستان-گرمای سخت

ازرق-چشم زاغ

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

زیر پوش-جامه ی زیرین

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

 

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

امن و امان(بدون بیم و هراس)

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

چوب آخر را زدن-پایان کاری را اعلام کردن-مانند در حراج

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

 
پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

 
 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

حلال و حرام کردن-پای بند نبودن به دستورات شرعی

دندان-گاز

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

نوشته دیگر :   تهیه و خرید  لوازم یدکی لیفان از چین اتو یدک

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

زاهرو-دالان-سرسرا

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

توان انجام کاری را داشتن

چَکی-وزن نکرده-یک جا

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

خش-صدای گرفته-خراش

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

باریک-دقیق-حساس

خشخاشی-نان خشخاش زده

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

اطفال باغ(گل‌های تازه)

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

پشتک-پرش از پشت

به درک- به جهنم
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

آمد کردن-رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته
پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
برزخ شدن-ناراحت شدن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

 

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران
درب و داغان شدن

رجاله-اراذل و اوباش

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
بچه ی-اهل ِ

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

زبان در قفا-زبان پس قفا

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده
 

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

جان کلام-اصل مطلب

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

پول و پله-پول

از سر و کول هم بالا رفتن(برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن))

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

دل گُنده-سهل انگار

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

پخش-پراکنده

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

اسکلت‌بندی-طرح‌ریزی-زیرسازی

خاکه-خرده ی هر چیزی

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

زورکی-از روی بی میلی-تصنعی

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

دول-آلت مردی به زبان کودکان

چار سر-حرف مفت-متلک

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

دست بالا-حداکثر

دلچسب-دلپذیر-مقبول

انداختنی(جنس نامرغوب)

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

داش-لوطی-مشدی

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

 

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

خرابکار-اخلالگر-تروریست

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

اختر شمردن(شب‌بیداری)

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

باریک-دقیق-حساس

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

دلداری دادن-تسلی دادن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

 

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

 

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

رشوه گیر-رشوه خوار

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

ریش گذاشتن-نتراشیدن ریش-ریش بلند کردن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

امن و امان-بدون بیم و هراس

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

بر ملا شدن-آشکار گشتن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

ادرار بزرگ-مدفوع

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
خربان-صاحب خر-خرکچی
تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

 

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

اَنف کسی معیوب بودن-ابله بودن-خل بودن

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

نوشته دیگر :   کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 88
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

چراغانی کردن-جشن گرفتن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

آب آتش مزاج-می سرخ

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

احتیاطی-نجس-ناپاک

چنبره زدن-حلقه زدن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

اجاق(دودمان)

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

پاک-به کلی-یکسره

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

رشته فرنگی-ماکارونی

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

ته نشست-رسوب

 

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
آب از دریا بخشیدن-از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

تلخه-تریاک-سوخته

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

حکیم جواب کرده-یتیم

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

 

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

دستکاری-دست بردن در چیزی

 

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

کار شگفت‌انگیز کردن

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی

 

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

چارلا-چهار لا-چهار تو

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

بد قلق-بد عادت-بد ادا

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

 

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

آواز دادن(خواستن)

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

خداپسندانه-مورد پسند خدا

رمباندن-خراب کردن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

 
اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

دمدمی مزاج-دمدمی

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

چِل-خل و دیوانه

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

جانور-کرم شکم و معده

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

رستم صولت-رستم در حمام

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

 

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

دور برد-دارای برد زیاد

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

داریه زنگی-دایره ای دارای سنج های کوچک که چون آن را بنوازند از آن ستج ها آواز بر می آید

پاچین-دامن زنانه

دریافت-گرفتن-ادراک

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

زبان پس قفا-نوعی گل است

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

 

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

 

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
 

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

ریش توپی-ریش تپه

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

اشک تمساح-گریه ی دروغین

خر ِ دیزه-لج بازی که به خود ضرر بزند

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

جفتک زن-لگد زن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

 

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

خیط کاشتن-خطا کردن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

جان کلام-اصل مطلب

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

 

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

روی چشم-اطاعت می شود !
پُرتابل-قابل حمل

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

 

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

دولت منزل-دولت سرا

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

خاطر جمع-مطمئن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

چُغُل-سخن چین

از پشت کوه آمدن(بی‌خبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)

خدابیامرزی-درخواست بخشش

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

دَدَر-بیرون-کوچه
خِرخِره-حلق-حلقوم

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف

 

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

پر مدعا- پر ادعا

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

از سر نو-دوباره

دایی اوغلی-پسر دایی

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

چهار چوب-محدوده-قاب

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

دک کردن-از سر وا کردن

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)
چپری آمدن-زود آمدن

پر و بال-امکان-فرصت

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم

آب و خاک(میهن، دیار)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

داش-لوطی-مشدی

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

زدن بر سر کسی-به کسی ستم روا داشتن-کسی را تحقیر کردن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

چار میخ-اذیت و آزار سخت

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

پامال شدن-از بین رفتن

پر افاده-متکبر-مغرور

بارانداز-جای پیاده کردن بار

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

پشت سر هم-پیاپی متوالی

آکَل-آقای کربلایی

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

آتش بی‌باد-ظلم-می

روز مبادا-روز سختی و پریشانی

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

آشنا روشنا(دوست آشنا)

 

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

حالا حالاها-مدت دراز

چو-شایعه

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

تنبان درآر-بی حیا-دریده

به حساب-مثلا-یعنی

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

آتشی(تندخو، زودخشم)

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

دام پزشک-پزشک حیوانات

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

زیر تشکی-رشوه

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

تن خواه-پول نقد-زر و مال

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

دندان شکن-قاطع-محکم

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

ته دار-پایه دار

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
تاریک خانه-اتاق تاریک برای ظهور و چاپ فیلم

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

خش افتادن-خراش افتادن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

خالی بند-چاخان-دروغ گو

 

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

 

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

زیر جلی-پنهانی-آهسته

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

خر زور-نیرومند-پرزور

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
زیر چاقی-مهارت

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد