برگزیده

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 156

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

 

چندر-رگ و ریشه ی گوشت

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

افتادگی-پریشانی-احتیاج

جیغ و ویغ-داد و فریاد

تک و دو-دوندگی-درماندگی

 
بر وفق-مطابق-موافق

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

بوق سگ-بسیار دیر وقت

چهره کردن-نگا. چهره شدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

چرس رفتن-حشیش کشیدن

تن خواه-پول نقد-زر و مال

در هم لولیدن-توی هم رفتن

پابوسی-زیارت

دو شاخ-دارای دو شقه

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

دست علی به همراه-علی یارت باد

پینه زدن-وصله کردن

آکَل(آقای کربلایی)

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

چرکمرده-نگا. چرکمُرد
اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

رایانه-کامپیوتر

 

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

ذِله شدن-ذله آمدن

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده
جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

دارا-ثروتمند

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

 

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

دنباله رو-پی رو-مقلد

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

آب تاختن(پیشاب کردن)

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

اجل معلق-مرگ ناگهانی

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

چینه کشی-شغل چینه کش

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

حلال زاده-پاک و نجیب

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور

پیشاب-ادرار

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

خرمن-انبوه و پرپشت

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

رم دادن-رماندن-فراری دادن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

تکان خوردن-ناگهان ترسیدن-جاخوردن-از جا حرکت کردن

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

خلاص-تمام شد-مُرد

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا
افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

آشنا روشنا-دوست آشنا

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

 

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن

پُرتابل-قابل حمل

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

زبون-حقیر-توسری خور

بد شیر-متقلب-بد جنس

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

از مرحله پرت بودن(یکسره بی‌اطلاع بودن)

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

تیر کردن-نشان کردن

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

بی در رو-بن بست

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

توپ در کردن-توپ انداختن

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه
بد قدم-نامبارک-بد شگون
خورده برده-ملاخظه و پروا

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

 

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

دمپایی-کفش راحتی خانه

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

پاچین-دامن زنانه

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

تند و تیز- تند تیز

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

حیوون-نگا. حیوان

چاییده-سرما خورده-زکام گرفته

خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی

آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

انگشت‌شمار(کم، معدود)

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

اهل آن کار (کار بد)

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

پشم و پیله-ریش

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

روان کردن-از بر کردن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

پا شدن-از جا برخاستن

 

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

پیه سوز- پی سوز

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

دلی از عزا درآوردن-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل خوردن-به خوشی ساعتی را گذراندن

خرناس-نگا. خُرخُر

پخته-با تجربه-دنیا دیده

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

چل مرد-مرد کوتاه قد

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن
با اشتها-متمایل به غذا
ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

دور برد-دارای برد زیاد

پوز زدن-دهان زدن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب
پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

جگرکی-جگر فروش

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

در دست-آماده-حاضر

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

چاره ساز-خداوند

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
دل قرصی-اطمینان

راحت کردن-کشتن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

حال کردن-لذت بردن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

 

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

بز دل-ترسو

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

جامغولک-حقه-حیله

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

پشت-نسل-فرزندان

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

چهاردیواری اختیاری-هر کس در میان چهار دیوار خانه اش آزاد است

دولت منزل-دولت سرا

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

دستک-دفتر حساب

تحصیل کرده-درس خوانده

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

حشل-خطر

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

 

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

 

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

خواب و خوراک-خورد و خواب

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

درز گرفته-کوتاه کرده

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
چنگ انداختن-چنگ زدن
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

 
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

پای کسی لنگیدن-منحرف بودن-سست عنصر بودن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

از ته دل-از سر صدق و صفا

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

چراغ باران-چراغانی

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

پشت بام-سقف بیرونی بام

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

 

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

نوشته دیگر :   دارالترجمه رسمی

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

چپ رو-تند رو

چینه-دیوار گلی

آبِ دندان-حریف ساده

دوسیه-پرونده

باردار-آبستن-حامله

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

به حق پیوستن-مردن

پشتی-بالش-حمایت

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
پی بردن-دریافتن-آگاه شدن
خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

زبان گز-چیز تند و تیز

چوروک-چین و شکن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

پیش پیشکی-از پیش

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

 

باردار-آبستن-حامله

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

پا-حریف

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

چار چشم-کسی مه عینک می زند

خِل-خلط بینی

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

 

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

پیر پاتال-فرتوت-کهن سال

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

 

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

جان جانی-صمیمی-یکدل

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

خاطر جمع-مطمئن

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

دهن-واحد آواز خواندن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

چرسی-آدم معتاد-افیونی
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

چهل منار-تخت جمشید

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

 

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

با خدا-خداشناس-مومن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

خالی خالی-بدون چیز دیگری

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

چوب خوردن-تنبیه شدن

دو پا-انسان

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

چُرت-خواب کوتاه

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

آکَل-آقای کربلایی

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

 

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن

برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

چول-بیابان

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

 

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

حرف پوچ-سخن بی معنی

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
تو دوزی-دوختن از درون

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
پشتک-پرش از پشت
چله ی تابستان-گرمای سخت

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

 

خنکای صبح-سحرگاه

پا سوز-عاشق شیفته

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

 

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

خودسر-گستاخ-سرکش

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

زینه-پله

بی سیرت-بی آبرو

تر و فرز-چست و چابک

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

خیار چنبر-نوعی خیار

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

دق دلی-دق دل

به درک- به جهنم
پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن
 

پارو-زن پیر

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

با خدا-خداشناس-مومن

 

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دندان عاریه-دندان مصنوعی

 

زن بردن-همسر گرفتن مرد

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

 

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

چرکمُرد-پر چرک و کثیف
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
 

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

روده دراز-پر حرف-وراج

دایی اوغلی-پسر دایی

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

پات-بی آبرو-بی تربیت
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

چنگک شدن-چنگ شدن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
راست رو-رو به رو-مقابل

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

د ِ-پس-آخر

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

دل کسی آمدن-دل آمدن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

احدالناس(کسی، فردی)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

ترید- تلیت

 

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

زهره کردن-بسیار ترساندن

چله نشینی-خانه نشینی

چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

جا در جا-فورن-جا به جا

پاگون-سردوشی

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

تاخیر بردار-قابل عقب انداختن

دندان تیز کردن-طمع کردن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

ریغ-مواد درون امعا و احشا

تر و فرز-چست و چابک

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

زَوال-مست مست-لول

حرف-سخن-گفتار-کلام

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

پُر توپ-خشمگین

آبِ دندان-حریف ساده

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

بمیرم-قربان بروم

 
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

دو به دو-دو تا دو تا

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

با اشتها-متمایل به غذا

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

پیش کردن گربه-راندن گربه

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

بابا شمل-لوطی-داش مشدی

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

تو دار-راز نگهدار

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

دور-بار-دفعه-نوبت

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

پر افاده-متکبر-مغرور

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

 

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

 

چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

پیش کردن در-بستن در

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

الانه-همین حالا-هم اکنون

 
بلا نسبت-دور از جانب شما
دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

خیک محمد-آدم چاق و فربه

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم