برگزیده

لیست کامل فرهنگ لغت مردم کوچه بازار مردم ایران قسمت ششم

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

جلز-نگا. جز

چله نشینی-خانه نشینی

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

تا گلو زیر بار قرض بودن-قرض بسیار داشتن

آبدست(ماهر، استاد)

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

 

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

بَهمان-فلان

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

چای خوری-وسایل چای خوری-سرویس چای خوری

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن

 

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

خنگ-نادان-ابله-کودن

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

 

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

خال مَخال-خال خال

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

زرد گوش-بی رگ-ترسو

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

آمده-شوخی و لطیفه

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

بلغور کردن-سر هم ردیف کردن-حرف های قلمبه زدن-شکسته و نامفهوم حرف زدن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

تیز بزی-فورن-بی درنگ

 
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
اهل دود-سیگاری
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

آماده‌باش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

دندان-گاز

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

چک و چیل-لب و لوچه

زمخت-درشت-ناهنجار

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

راستکی-واقعی

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

از سر کسی زیاد بودن(بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن)

خوابگوشی-سیلی-کشیده

دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

خودشیرینی-خوش رقصی-خود را صمیمی وانمود کردن

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

 
روغن داغ-روغن گداخته

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

چپ رو-تند رو

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار
آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

دست آموز-تربیت شده-آموخته

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

 

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

چاخان پاخان-دروغ

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

چَه چَه-صدای بلبل

دیر کرد-تاخیر-تعویق

 

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

 

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

داشتن-مشغول بودن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

بازرسی-بررسی و کنترل

بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد

خجالتی-کم رو-پرحیا

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن
آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

پادگان-سربازخانه

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

چش-چشم

حبه کردن-دانه دانه کردن

رج کردن-رج بستن

زبون-حقیر-توسری خور

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

چِخی-سگ

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

روغن زرد-روغن حیوانی

پس رفتن-عقب رفتن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

بابت-مورد-زمینه-موضوع

چشم باباقوری-نابینا-کور

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

پوز زدن-دهان زدن

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

چنبره زدن-حلقه زدن

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

 

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

از جنس چیزی بودن

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

پزا-زود پخت شونده
دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

پوشک-کهنه ی بچه

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

 

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

 

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

خِل-خلط بینی

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

حمامی-گرمابه دار

راحتی-دمپایی

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

بازار کوفه- بازار شام

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

آبی از کسی گرم نشدن(بهره‌ای از کسی نبردن)

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

رگ ترکی-تعصب نژادی

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن

 
پیش کردن گربه-راندن گربه

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

پادگان-سربازخانه

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

چیله-هیرم-خاشاک

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

دل قرصی-اطمینان

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
 

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

 

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

بنا-قرار

 

پوست کنده-رک و بی پرده

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

بلا به دور-بلاها دور باد
آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

خبر-گزارش رویداد

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

بی فکر-لاابالی-بی قید

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

پوز زدن-دهان زدن

پابوس-زیارت

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی
داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند
خفه خون-خفقان

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

دهن دره-خمیازه

 

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

خال مَخال-خال خال

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

دک و دنده-بالا تنه

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

آستین بالا زدن(آماده شدن، به کاری برخاستن، پا پیش گذاشتن)

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

ذلیل مرده-ذلیل شده
 

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

 
درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

درگذشت-مرگ

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

باد گلو زدن-آروغ زدن

حق شناسی-سپاس گزاری

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

نوشته دیگر :   دکتر علی آبکار مشاور برندسازی و توسعه کسب و کار

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

 

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

دلسرد-ناامید-مایوس

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

زیر چاق-حاضر-آماده

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

آواز دادن(خواستن)

تنگ هم-چسبیده به هم

خرکچی-چارپادار

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

جفنگیات-سخنان یاوه

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

 

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

حتم داشتن یق-ین داشتن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها

پاتوغ-محل گرد آمدن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

خواهر خوانده-دوست صمیمی

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

اجباری(خدمت سربازی)

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 
خیط شدن-نگا. خیت شدن
 

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

حلال-زن یا شوهر

پشه کوره-پشه ی ریز

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

روده دراز-پر حرف-وراج

درشت-حرف زشت-دشنام
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

احدالناس(کسی، فردی)

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

اُق زدن-بالا آوردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

دو کرپا-چمباتمه

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

پُرتابل-قابل حمل

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

 
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

از سر کسی افتادن-عادتی را ترک کردن

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

راست شدن-رو به راه شدن

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

جگری-به رنگ جگر

چاسان فاسان-آرایش-بزک

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

 

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

ابرو انداختن-ابرو آمدن

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

خِل-خلط بینی

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

بَهمان-فلان

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

دختر بچه-دختر کم سن و سال

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)
تت و پت-لکنت زبان

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

حرص و جوش-عصبانیت

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

پله خوردن-دارای پله بودن

پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

راه راه-دارای خطوط موازی

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

زیر لبی-زیر زبانی
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

کار شگفت‌انگیز کردن

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها
جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی
خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خبر گرفتن-پرسیدن

آمده-شوخی و لطیفه

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

دست پاچه-شتاب زده-مضطرب

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

دُنگ-سهم-حصه

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

خدا-بسیار زیاد-فراوان
استخوان‌دار(محکم، بااراده)
 

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن
زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

خوش رو-زیبا-خندان

جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند

 

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

جانور-کرم شکم و معده

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

خشک زدن-مات و مبهوت ماندن

 

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

کسی را اذیت و آزار کردن

خم گرفتن-فنی از کشتی

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

اشک کوه(یاقوت، لعل)

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

عینک ذره بینی بسیار قوی

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

 
حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

پول و پله-پول

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
پُخت کردن-پختن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

تند نویسی-سریع نویسی

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

آب شیراز(شراب)

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
خصوصی-مقابل عمومی
زینه-پله
زبان کوچکه-زبان کوچک

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

 
چشم خوردن-نظر خوردن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

تخمش را ملخ خورده-نایاب است
بر ملا شدن-آشکار گشتن
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

تِر زدن-خراب کردن کار

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

چشم نداشتن برای دیدن کسی-تحمل نکردن کسی-از کسی بدش آمدن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

بُراق-خشمگین-عصبانی

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن

دو پولی-کالای بی ارزش

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

دوبل-دو برابر

چیله-هیرم-خاشاک

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

 

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

دانگی-انجام کاری با پرداخت سهم خود از هزینه ی آن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

 

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

توجیهی-برنامه های توضیحی

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

دل و دماغ-دل و حوصله

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

بازرس-مامور بررسی و کنترل

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

خندق بلا-شکم

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

 
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

 
از کمر افتادن(از خستگی زیاد از کار افتادن، ناتوان شدن در امر جنسی)
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

حدمتکار-مستخدم

 

چپ دادن-رد کردن

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

 

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

خیط کاشتن-خطا کردن

راپرتچی-گزارش دهنده

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

 

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن